بزرگترین چیز در جهان
توسط هنری دراموند
هنری دراموند (1851 - 1897)
هنری دراموند ، دانشمند اهل فن اسکاتلند ، برای اولین بار سخنرانی الهام بخش معروف خود "بزرگترین چیز در جهان" را در سال 1883 در یک ایستگاه ماموریت در آفریقای مرکزی برگزار کرد. روحانی دویت ال مودی سال بعد صحبت های دراموند را شنید و گفت که او "هرگز چیزی به این زیبایی نشنیده است". بر اساس "فصل عشق" کتاب مقدس ، اول قرنتیان 13 ، این سخنرانی از آن زمان كلاسیك شده است.
دراموند در دانشگاه ادینبورگ برای وزارتخانه تحصیل کرد اما فارغ التحصیل شد تا استاد علوم طبیعی در کالج کلیسای آزاد در گلاسو شود. کتاب او قانون طبیعی در جهان معنوی نسبت به بسیاری از رمان های دوره ها محبوبیت بیشتری کسب کرد. وی در هر دو مأموریت علمی و انجیلی به انگلستان ، آمریکا و استرالیا سفر کرد.
گزیده های موجود در این جلد از "بزرگترین چیز در جهان" و سایر سخنرانی های دراموند نشان از بی انتها بودن معنوی پیام عشق است.
"گرچه من با زبان انسانها و فرشتگان صحبت می کنم و عشق ندارم ، اما به عنوان برنجی صدا یا یک سمبل لرزان تبدیل شده ام. و گرچه من هدیه نبوت را دارم و تمام اسرار و دانش را می فهمم؛ و گرچه من همه ایمان دارم ، تا بتوانم کوه ها را بردارم و عشق نداشته باشم ، من هیچ چیز نیستم. و گرچه من به تمام کالاهایم کمک می کنم تا فقرا را سیراب کنم ، و گرچه بدنم را می سوزانم و دوست ندارم ، اما هیچ چیزی از من سود نمی برد.
عشق بسیار طولانی است و مهربان است. عشق نه حسادت؛ عشق نه خود ، نه پف می شود. خود را غیب و ناپسند رفتار نمی کند ، به دنبال خویشتن نیست ، به راحتی تحریک نمی شود ، هیچ بدی نمی اندیشد. نه به ناحق شادی می کند بلکه به حقیقت شاد می شود. همه چیز را تحمل می کند ، به همه چیز ایمان دارد ، به همه چیز امیدوار است و همه چیز را تحمل می کند.
"عشق هرگز از بین نمی رود؛ اما آیا وجود دارد می شود نبوت، آنها باید شکست؛ خواه زبان باشد ، آنها متوقف می شوند. آیا دانش وجود داشته باشد ، از بین می رود. زیرا ما تا حدودی می دانیم و بخشی نیز پیشگویی می کنیم. اما هنگامی که آنچه کامل است فرا می رسد ، آن چیزی که بخشی از آن است ، انجام می شود. وقتی کودک بودم ، در کودکی صحبت می کردم ، من به عنوان یک کودک می فهمیدم ، به عنوان یک کودک فکر می کردم. اما وقتی مرد شدم ، چیزهای کودکانه را کنار گذاشتم. در حال حاضر ما از طریق یک لیوان ، تاریکی می بینیم. اما بعد رو در رو. اکنون من تا حدودی می دانم؛ اما پس از آن باید بدانم که حتی شناخته شده ام. و در ایمان ، امید ، عشق ، این سه نفر می ایستد. اما بزرگترین این عشق است. ‘‘ 1 قرنتیان
هرکسی از خود سؤال بزرگی از دوران باستان را به عنوان مدرن مطرح کرده است: جایزه خلاصه - عالی ترین چیز چیست؟ شما زندگی خود را قبل از شما. فقط پس از آن می توانید زندگی کنید. نجیب ترین هدف تمایل ، عالی ترین هدیه به طلب چیست؟
عادت کرده ایم که به ما گفته شود که بزرگترین چیز در دنیای مذهبی ، ایمان است. این کلمه بزرگ قرنها در دین پرطرفدار بوده است. و ما به راحتی آموخته ایم که به آن به عنوان بزرگترین چیز جهان نگاه کنیم. خوب ، ما اشتباه می کنیم. اگر به ما گفته شده باشد ، ممکن است این مارک را از دست بدهیم. من شما را در این فصل که تازه خوانده ام به مسیحیت در منبع آن منتقل کردم. و در آنجا ما دیده ایم ، "بزرگترین این عشق است." این یک نظارت نیست. پولس لحظه ای قبل از ایمان صحبت می کرد. او می گوید ، "اگر من ایمان داشته باشم ، تا کوه ها را بردارم و عشق نداشته باشم ، من چیزی نیستم." بنابراین به دور از فراموش کردن او به طور عمدی با آنها در تضاد است ، "اکنون در حال ایمان ، امید ، عشق" باشید و بدون هیچ لحظه ای تصمیم دریغ شد ، "بزرگترین این عشق است."
و این تعصب نیست. یک مرد مناسب است که نکته محکم خود را به دیگران توصیه کند. عشق نقطه قوت پل نبود. دانش آموز مشاهده کننده می تواند با پیر شدن پولس ، حساسیت زیبایی در حال رشد و رسیدن به شخصیت خود تشخیص دهد. اما دستی که نوشت ، "بزرگترین این عشق است" ، هنگامی که ابتدا با آن روبرو می شویم ، با خون آغشته می شود. این نامه به قرنتیان نیز در جدا کردن عشق به عنوان پاداش خلاصه عجیب نیست. شاهکارهای مسیحیت در مورد آن توافق دارند. پیتر می گوید ، "بالاتر از همه چیز ، عشق محبت آمیز بین خود دارید ." بالاتر از همه چیز . و جان دورتر می رود ، "خدا عشق است". و سخنان عمیقی را كه پولس در جای دیگر می گوید ، به خاطر می آورید: "عشق اجرای قانون است." آیا تا به حال فکر کرده اید که منظور او از آن چیست؟ در آن روزها مردان با نگه داشتن ده فرمان و صد و ده فرمان دیگر که از آنها ساخته شده بودند ، گذرگاه خود را به بهشت می گذرانند. مسیح گفت ، من روشی ساده تر به شما نشان خواهم داد. اگر یک کار را انجام دهید ، این صد و ده کار را انجام خواهید داد ، بدون اینکه هیچ وقت به آنها فکر کنید. اگر عاشق باشید ، ناخودآگاه کل قانون را اجرا خواهید کرد. و به راحتی می توانید برای خودتان ببینید که چگونه باید چنین باشد. هر یک از دستورات را بگیرید. "شما هیچ خدای دیگری را قبل از من نخواهید داشت ." اگر مردی خدا را دوست داشته باشد ، نیازی نیست که آن را به او بگویید. عشق تحقق آن قانون است. "نام او را بیهوده نگیر." آیا او هرگز خیال می کرد که اگر او را دوست داشت ، نام خود را بیهوده بگیرد؟ "روز مقدس را به یاد بیاورید تا آن را مقدس نگه دارید." آیا او خیلی خوشحال نخواهد شد که یک روز در هفت روز داشته باشد تا اختصاصی تر به موضوع محبت خود اختصاص دهد؟ عشق تمام این قوانین را در مورد خدا تحقق می بخشد. و بنابراین ، اگر او عاشق انسان بود ، هرگز به فکر گفتن او برای احترام پدر و مادر خود نمی افتید. او نمی توانست کاری دیگر انجام دهد. این طعن آور است که به او بگوییم که نکشد. شما فقط می توانید به او توهین کنید اگر پیشنهاد می کنید که او نباید دزدی کند - چگونه می تواند از کسانی که دوستشان داشت دزدی کند؟ این امر ناچیز خواهد بود که از او بخواهیم علیه همسایه خود شاهد دروغ نباشد. اگر او را دوست داشت ، آخرین کاری بود که او می کرد. و هرگز هرگز آرزو نخواهید کرد که از او بخواهید آنچه را که همسایگانش داشته اند ، طلب نکند. او ترجیح می دهد که آنها از خودشان برخوردار باشند. به این ترتیب "عشق اجرای قانون است". این دستورالعمل برای اجرای همه قوانین است ، دستور جدید برای نگه داشتن تمام احکام قدیمی ، یک راز مسیحی از زندگی مسیحی است.
حالا پولس این را آموخته بود. و در این مداحی نجیب او خارق العاده ترین و اصلی ترین گزارش از جایزه خلاصه را به ما داده است . ممکن است آن را به سه قسمت تقسیم کنیم. در آغاز فصل کوتاه ، عشق با تقابل روبرو هستیم . در قلب آن ، عشق را تحلیل کرده ایم . در پایان ، ما از عشق به عنوان هدیه عالی دفاع کردیم.
کنتراست
پولس با تقابل عشق با چیزهای دیگر که مردان در آن روزها بیشتر به آن فکر می کردند ، آغاز می شود. من سعی نخواهم کرد که با جزئیات بیشتر به این موارد بپردازم. فرومایگی آنها از قبل آشکار است.
او آن را با فصاحت تقابل می دهد. چه هدیه ای نجیب است ، قدرت بازی کردن بر روح و وصیت نامه های مردان ، و سوء استفاده آنها به اهداف بلند و اعمال مقدس. پولس می گوید ، "اگر من با زبان های مردها و فرشتگان صحبت می كنم و عشق ندارم ، به عنوان برنج صدا یا یك كلمب تیزكننده تبدیل می شوم." و همه ما می دانیم که چرا. همه ما شجاعت کلمات را بدون احساسات احساس کرده ایم ، توخالی بودن ، غیرقابل باور بودن فصاحت که پشت آن هیچ عشقی نهفته است.
او با نبوت در تضاد است. او آن را با رازها تضاد می کند. او آن را با ایمان تضاد می کند. او آن را با خیریه تضاد می کند. چرا عشق از ایمان بزرگتر است؟ زیرا پایان بیشتر از وسایل است. و چرا بیشتر از امور خیریه است؟ زیرا کل از قسمت بیشتر است. عشق بزرگتر از ایمان است ، زیرا غایت از وسایل بیشتر است. استفاده از ایمان چیست؟ این است که روح را با خدا متصل کنیم. و هدف ارتباط انسان با خدا چیست؟ که او ممکن است مانند خدا شود. اما خدا عشق است. از این رو ایمان ، معنی ، برای رسیدن به عشق ، پایان است. بنابراین ، عشق آشکارا از ایمان بیشتر است. دوباره بزرگتر از امور خیریه است ، زیرا کل از یک قسمت بیشتر است. نیکوکاری فقط کمی از عشق است ، یکی از راههای بی شماری از عشق ، و حتی ممکن است وجود داشته باشد ، و وجود دارد ، بسیاری از امور خیریه بدون عشق. پرتاب مس در گدایی در خیابان ، کار بسیار ساده ای است. عموماً کاری ساده تر از انجام ندادن آن است. با این حال ، عشق به همان اندازه غیبت می کند. ما از احساسات دلسوزانه ای که بر اثر تماشای بدبختی ناشی از عینک بدبختی برانگیخته می شود ، به قیمت مس خرید می کنیم. این بسیار ارزان است - برای ما خیلی ارزان است ، و اغلب برای گدای عزیز نیز بسیار عزیز است. اگر واقعاً او را دوست داشتیم یا برای او کارهای بیشتری انجام می دادیم ، یا کمتر.
سپس پولس آن را با ایثار و شهادت تقابل می دهد. و من التماس می کنم گروه کوچک مبلغین ممتاز - و من این افتخار را دارم که برای اولین بار تعدادی از شما را با این نام صدا کنم - به خاطر بسپارید که اگرچه بدن های خود را می دهید تا سوزانده شوند و عشق نداشته باشند ، اما هیچ سود دیگری ندارد - هیچ چی! شما نمی توانید چیزی بیش از تأثیر و تأمل عشق خدا بر شخصیت خویش ، نسبت به جهان عالم بزرگتر بگیرید. این زبان جهانی است. سالها طول خواهد کشید تا به زبان چینی یا به لهجه هند صحبت کنید. از روزی که به زمین می روید ، آن زبان عشق ، همه را فهمیده ، فصاحت ناخودآگاه خود را ریخته خواهد شد. این مرد مبلغ است ، این سخنان او نیست. شخصیت او پیام اوست. در قلب آفریقا ، در میان دریاچه های بزرگ ، مردان و زنانی سیاه پوست را دیدم که تنها مرد سفیدی را که تاکنون دیده بودند - به یاد آوردم - دیوید لیوینگستون. و هنگامی که شما از قدمهای او در آن قاره تاریک عبور می کنید ، چهره مردان روشن می شود ، زیرا آنها از دکتر مهربانی که سالها پیش در آنجا گذشت سخن می گویند. آنها نمی توانند او را درک کنند. اما آنها عشق را که در قلب او می زد احساس کردند. وارد حوزه کار جدید خود شوید ، جایی که شما همچنین قصد دارید زندگی خود را کنار بگذارید ، آن جذابیت ساده و کار زندگی شما باید موفق باشد. شما نمی توانید چیزی بزرگتر از آن داشته باشید ، باید چیزی کمتر از آن بگیرید. اگر چیزی کمتری بردارید ، ارزش رفتن را ندارد. شما ممکن است هر موفقیتی را بدست آورید. ممکن است شما برای هر فداکاری مهار شوید. اما اگر شما بدن خود را به آتش کشیده می شود، و نه عشق، آن را به شما و علت مسیح سود هیچ چیز .
تجزیه و تحلیل
پولس پس از تقابل عشق با این چیزها ، در سه آیه بسیار کوتاه ، تجزیه و تحلیل شگفت انگیز از آنچه این عالیترین است ، به ما می دهد. من از شما می خواهم به آن نگاه کنید. او به ما می گوید این یک چیز پیچیده است. مثل نور است همانطور که دیدید مردی از علم پرتوی پرتویی می گیرد و آنرا از یک منشور کریستالی عبور می کند ، همانطور که دیدید از آن طرف منشور شکسته شده است که به رنگ اجزای آن - قرمز ، آبی و زرد ، شکسته شده است. بنفش و نارنجی و تمام رنگهای رنگین کمان - پس پولس این چیز را می گذراند ، عشق ، از طریق منشور باشکوه عقل الهام بخش خود ، و از طرف دیگر بیرون می آید تا به عناصر آن شکسته شود. و در این چند کلمه ما آنچه را که ممکن است کسی طیف عشق نامیده شود ، تجزیه و تحلیل عشق داریم. آیا مشاهده خواهید کرد که عناصر آن چیست؟ آیا متوجه خواهید شد که آنها اسامی مشترک دارند. آنها فضیلت هایی هستند که هر روز درباره آنها می شنویم. اینها چیزهایی هستند که توسط هر مرد در هر مکان زندگی قابل تمرین است. و چگونه می توان با تعداد زیادی چیزهای کوچک و فضیلت های عادی ، بهترین چیز ، خلاصه پاداش ، ساخته شد؟ طیف عشق نه مؤلفه دارد. . . .
صبر: "عشق طولانی می شود." مهربانی: "و مهربانی است." سخاوتمندی: "عشق را دوست ندارم".
فروتنی: "عشق نه از خود دور می شود ، پف نمی شود."
حسن نیت ارائه می دهد: "خود رفتار ناشایست نمی کند."
خودخواهی: "خود را جستجو نمی کند." دمای خوب: "به راحتی تحریک نمی شوهیچ بدی فکر نمی کند."
صداقت: "به ناحق شادی نمی کنید بلکه به حقیقت شاد می شوید."
صبر؛ مهربانی ، سخاوت؛ فروتنی؛ حسن نیت؛ خودخواهی خلق و خوی خوب؛ بی پروایی؛ اخلاص - اینها هدیه عالی ، قامت انسان کامل را تشکیل می دهند. مشاهده خواهید کرد که همه در رابطه با زندگی ، در رابطه با زندگی ، در رابطه با امروز شناخته شده و فردای نزدیک است و نه با ابدیت ناشناخته. ما عشق زیادی به خدا می شنویم. مسیح بیشتر از عشق به انسان سخن می گفت. ما با بهشت آرامش برقرار می کنیم. مسیح بیشترین آرامش را بر روی زمین ایجاد کرد. دین چیز عجیبی یا اضافه شده نیست ، اما الهام بخش زندگی سکولار ، نفس کشیدن یک روح ابدی در این دنیای زمانی است. خلاصه این که ، عالی ترین چیز اصلاً چیز نیست ، بلکه پایان دادن به کلمات و اعمال بسیار زیاد است که جمع هر روز مشترک را تشکیل می دهد.
هیچ وقت برای انجام کارهای بیشتر از یادداشت برداری بر روی هر یک از این ترکیبات وجود ندارد. عشق صبر است . این نگرش عادی عشق است. عشق منفعل ، عشق انتظار برای شروع. عجله نکنید آرام آماده است تا هنگام احضار کار خود را انجام دهد ، اما در ضمن پوشیدن زینتی با روح آرام و ساکت است. عشق رنج می برد. همه چیز را تحمل می کند. همه چیز را ایمان آورده است؛ به همه چیز امیدوار است. عشق می فهمد و بنابراین منتظر است.
مهربانی. عشق فعال است. آیا تاکنون متوجه شده اید که چقدر از زندگی مسیح صرف انجام کارهای مهربانانه - صرفاً در انجام کارهای مهربان شده است؟ با توجه به این کار آن را اجرا کنید و خواهید فهمید که او بخش بزرگی از وقت خود را صرفاً در خوشحال کردن مردم و انجام کارهای خوب به مردم سپری کرده است . در دنیا فقط یک چیز بزرگتر از خوشبختی است ، و آن مقدس بودن است. و این در حفظ ما نیست؛ اما آنچه خدا است در قدرت ما قرار داده و شادی از آن * در مورد ما است، و این که تا حد زیادی به بودن ما به نوع آنها محافظت شود.
بعضی از آنها می گوید: "بزرگترین کار ،" مرد برای پدر آسمانی خود این است که با بعضی از فرزندان دیگر خود مهربان باشد. " من نمی دانم چرا این است که ما همه مهربان تر از آن چیزی که هستیم نیستیم ؟ چقدر دنیا به آن احتیاج دارد . چگونه به راحتی انجام می شود. چه لحظه ای عمل می کند چقدر عصبانی به یاد می آورد. چقدر فوق العاده می تواند خودش را بپردازد - زیرا هیچ بدهکاری در جهان وجود ندارد که بسیار محترم ، بسیار عالی و محترم باشد ، به عنوان عشق. "عشق هرگز از بین نمی رود." عشق موفقیت است ، عشق شادی است ، عشق زندگی است. "من می گویم عشق" با براونینگ "انرژی زندگی است".
برای زندگی ، با همه آن لذت و شادی می آورد
و امید و ترس ،
فقط شانس ما جایزه یادگیری عشق است ، - -
عشق واقعاً چقدر ممکن است باشد و هست.
آنجا که عشق است ، خداست. آنکه در عشق زندگی می کند ، در خدا ساکن است. خدا عشق است. بنابراین عشق. بدون تمایز ، بدون محاسبه ، بدون تعلل ، عشق. اسراف کردن آن را بر فقرا ، جایی که بسیار آسان است. به ویژه برای ثروتمندان ، که اغلب به آنها احتیاج دارند. مهمتر از همه برابری ما ، جایی که بسیار مشکل است ، و شاید چه کسی حداقل از همه آنها را انجام دهیم. بین تلاش برای خوشحال کردن و لذت بردن تفاوت وجود دارد . لذت ببر هیچ فرصتی برای لذت بردن از دست نداد. زیرا این پیروزی بی وقفه و ناشناس یک روح واقعاً دوست داشتنی است. "من یک بار از این دنیا می گذرم. بنابراین ، هر کار خوبی که می توانم انجام دهم ، یا هر نوع مهربانی که به هر انسانی می توانم نشان دهم ، اجازه دهید اکنون این کار را انجام دهم. بگذارید آنرا معطل نکنم یا از آن غفلت کنم ، زیرا دیگر نمی توانم این راه را پشت سر بگذارم. "
سخاوت . "عشق نه حسادت." این عشق در رقابت با دیگران است. هر وقت یک کار خوب را امتحان کنید ، مردان دیگری را پیدا می کنید که همان کار را انجام می دهند ، و احتمالاً این کار را بهتر انجام می دهند. به آنها حسادت نکنید. حسادت یک احساس ناخوشی برای کسانی است که در همان خط با خودمان قرار دارند ، روحیه طاغوت و محرومیت است. چقدر کار مسیحی حتی محافظت در برابر احساس غیر مسیحی است . این نفرت آور از همه حالات ناشایست که روح یک مسیحی را ابر می کند مطمئناً در آستانه هر کار منتظر ما است ، مگر اینکه ما با این فیض بزرگواری غنی شده باشیم. فقط یک چیز به حسادت مسیحی ، روح بزرگ ، غنی و سخاوتمندانه احتیاج دارد که "نه به آن حسادت نمی کند".
و بعد ، پس از یادگیری همه اینها ، شما باید این چیز دیگر را بیاموزید ، فروتنی - تا مهر خود را روی لب های خود بگذارید و آنچه را که انجام داده اید فراموش کنید. پس از مهربانی ، بعد از اینکه عشق به دنیا دزدید و کارهای زیبای خود را انجام داد ، دوباره به سایه برگرد و در مورد آن چیزی نگو. عشق حتی از خودش مخفی می شود . عشق حتی از رضایت از خود چشم پوشی می کند. "عشق نه به خودی خود ، نه پف می شود."
ماده پنجم ماده ای عجیب و غریب است که می توانید در این جمع خلاصه پیدا کنید : حسن نیت . این عشق در جامعه است ، عشق در رابطه با آداب معاشرت. "عشق به طور غیرقانونی رفتار نمی کند." ادب بودن به عنوان عشق در جزییات تعریف شده است. گفته می شود حسن نیت ارائه دهنده عشق در چیزهای کوچک است. و یک راز ادب عشق به عشق است. عشق نمی تواند خود را بطور غیرقانونی رفتار کند. شما می توانید بی تجربه ترین افراد را به بالاترین جامعه برسانید ، و اگر آنها یک مخزن از عشق در قلب خود داشته باشند ، خود را بی احترامی رفتار نمی کنند. آنها به سادگی نمی توانند این کار را انجام دهند. کارلایل درباره رابرت برنز گفت که هیچ آقاى حقوقی در اروپا غیر از کلاهبردار وجود ندارد. به این دلیل بود که او همه چیز را دوست داشت - ماوس ، دیزی ، و همه چیزها ، بزرگ و کوچک ، آنچه خدا ساخته بود. بنابراین با این گذرنامه ساده او می توانست با هر جامعه ای به هم می آمیزد و از کلبه کوچک خود در سواحل وارد دادگاهها و کاخها می شد. شما معنی کلمه "آقا" را می دانید. این به معنای یک مرد آرام است - مردی که کارها را با عشق انجام می دهد. و این تمام هنر و رمز و راز آن است. مرد مهربان نمی تواند طبیعت کارها را یک کار ناخوشایند و غیرقانونی انجام دهد. روح ناخودآگاه ، طبیعت ناپسند و غیرمتعارف نمی تواند کار دیگری انجام دهد. "عشق به طور غیرقانونی رفتار نمی کند."
"عشق به دنبال خودش نیست." مشاهده: حتی نیست که که است که خود او . در انگلیس ، انگلیسی انگلیسی وقف و به درستی به حقوق خود می پردازد. اما مواقعی پیش می آید که یک مرد حتی می تواند حق بالاتر خود را رها کند. با این وجود پول ما را رها نمی کند تا از حقوق خود دست بکشیم. عشق بسیار عمیق تر حمله می کند. این امر باعث می شود كه ما به هیچ وجه آنها را جستجو نكنیم ، آنها را نادیده بگیریم ، عنصر شخصی را كاملاً از محاسبات خود حذف كنیم. رها کردن از حقوق ما کار سختی نیست . آنها اغلب خارجی هستند. مشکل این است که خودمان را رها کنیم. نکته دشوارتر این است که اصلاً به دنبال چیزهایی برای خودمان نیستیم. بعد از اینکه آنها را جستجو کردیم ، آنها را خریدیم ، آنها را بردیم ، لیاقت آنها را داشتیم ، ما این کرم را از قبل برای خودشان از دست داده ایم. صلیب کوچک پس شاید آنها را کنار بگذارند. اما نه به دنبال آنها ، به دنبال هر کس نه به چیزهای خود ، بلکه در مورد دیگران - . پیامبر گفت: " آیا چیزهای عالی را برای خود جستجو می کنید؟" چرا؟ از آنجا که وجود دارد هیچ عظمت در همه چیز . چیزهایی که نمی تواند بزرگ است. تنها عظمت است عشق خود خواهی تقریبا یک اشتباه است. حتی خود انکار در خودش هیچ است، است. فقط بزرگ هدف یا یک عشق تواناتر می تواند ضایعات را توجیه آن بیشتر دشوار است، من گفته ام، به دنبال خود ما در همه، از، پس از آن به دنبال، به آن را. من باید که تماس را. درست یک قلب تا حدودی خودخواه است تنها. هیچ چیز سختی به عشق است، و هیچ چیز سخت است. من معتقدم که مسیح یوغ آسان است. "یوغ" مسیح فقط راه او از در نظر گرفتن زندگی است. و به اعتقاد من یک راه ساده تر از هر دیگر. من اعتقاد دارم که این یک راه شادتر از هر گونه دیگر است است. بیشترین درس واضح در آموزه های مسیح این است که هیچ خوشبختی در داشتن و به دست آوردن هر چیزی وجود ندارد ، بلکه در دادن. تکرار می کنم ، خوشبختی در داشتن یا در گرفتن نیست ، بلکه فقط در دادن وجود دارد . و نیمی از جهان در رایحه اشتباه در آنها فکر می کنند این شامل داشتن و گرفتن است و در خدمت دیگران است و در خدمت به دیگران مسیح گفت ، کسی که در بین شما عالی خواهد بود ، بگذارید خدمت کند. کسی که خوشحال خواهد شد ، بگذارید به خاطر آورد که تنها یک راه وجود دارد - خوشبخت تر ، خوشحال تر از دادن.
ماده بعدی یک ماده بسیار قابل توجه است: درجه حرارت خوب. "عشق به راحتی تحریک نمی شود." هیچ چیز نمی تواند جالب تر از پیدا کردن این مورد در اینجا باشد. ما تمایل داریم به عنوان یک ضعف بسیار بی ضرر ، به بد اخلاقی نگاه کنیم. ما در مورد آن به عنوان یک ناسازگاری صرف از طبیعت ، یک خانواده ناکام ، یک مسئله خلق و خوی صحبت می کنیم ، نه چیزی که باید در ارزیابی شخصیت یک انسان بسیار جدی به آن توجه کنیم. و با این حال ، در قلب این تجزیه و تحلیل عشق ، جایی پیدا می کند. و کتاب مقدس دوباره و دوباره برمی گردد تا آن را به عنوان یکی از ویران کننده ترین عناصر در طبیعت بشر ، آن را محکوم کند.
ویژگی خاصیت بد اخلاق این است که نایب تقوی است. این غالباً یکی از شخصیت های اصیل نجیب است. شما مردانی را می شناسید که کاملاً عالی هستند ، و زنانی که کاملاً عالی باشند ، اما برای هرگونه تمایلی که سریعاً پرخاصیت ، سریع تحریک یا "لمس" شود. این سازگاری روحیه بد با شخصیت اخلاقی بالا یکی از عجیب ترین و غم انگیزترین مشکلات اخلاق است. حقیقت این است که دو طبقه بزرگ از گناهان وجود دارد - گناهان بدن ، و گناهان تأسیس . پسر ممکن است به عنوان یک نوع اول ، برادر بزرگتر دوم گرفته شود. اکنون جامعه بدون شک در مورد کدام یک از اینها بدتر است. نام تجاری آن بدون هیچ مشکلی بر سقوط می کند. اما آیا ما درست هستیم؟ ما هیچ تعادلى برای وزن کردن گناهان یکدیگر نداریم ، و درشت تر و ظریف تر كلمات انسان است. اما گناهان در طبیعت بالاتر ممکن است کمتر از آنچه در پایین است و از نظر او که عشق است ، گناه باشد ، ممکن است یک گناه در برابر عشق صد بار پایه تر به نظر برسد . نه شکلی از نعمت ، نه دنیوی بودن ، نه طمع طلا و نه مستی ، خود را بیشتر از غیر اخلاقی بودن در جامعه غیر مسیحی انجام می دهد. برای زندگی پرشور ، برای فروپاشی جوامع ، برای از بین بردن مقدس ترین روابط ، برای ویران کردن خانه ها ، برای ویران کردن زن و مرد ، برای از بین بردن شکوفه از کودکی ، به طور خلاصه ، برای قدرت تولید ناشایست بدبختی ، این تأثیر تنها است. به برادر بزرگتر ، اخلاقی ، زحمتکش ، صبور ، شجاع نگاه کن - به او اجازه دهید از همه فضیلت خود اعتبار کسب کند - به این مرد نگاه کنید ، این کودک ، که بیرون از درگاه پدر خود گل می خورد. "ما عصبانی شد ،" ما خواندیم ، "و او نمی خواهد وارد شود." به تأثیر پدر ، بر بندگان ، بر خوشبختی میهمانان نگاه کنید. قاضی تأثیر بر ناخدا - و چند شخصیت بد اخلاقی توسط شخصیت غیرقانونی کسانی که فکر می کنند در داخل هستند ، از پادشاهی خدا دور مانده اند؟ تجزیه و تحلیل ، به عنوان یک مطالعه در دما ،
رعد و برق ابر خود را به عنوان آن را بر پیشانی مهتر برادر جمع آوری. این از چه چیزی ساخته شده است؟ حسادت ، عصبانیت ، غرور ، عدم انسجام ، ظلم ، عزت نفس ، لمس ، سمج بودن ، بی حیا بودن - اینها مؤلفه های این روح تاریک و بی عشق هستند. همچنین در نسبت های مختلف ، اینها عناصر همه بد خلقی ها هستند. اگر چنین گناهان فطرت زندگی بدتر نیست و دیگران برای زندگی با او ، از گناهان بدن داوری کن. آیا مسیح واقعاً پاسخی به این سؤال نداد كه گفت: "من به شما می گویم كه مأموران و زره ها قبل از شما به پادشاهی بهشت می روند." واقعاً جایی در بهشت برای چنین وضعی وجود ندارد. مردی با چنین روحیه ای تنها می تواند بهشت را برای همه افراد موجود در آن بدبخت کند. به جز ، بنابراین ، چنین مردی دوباره متولد می شود ، او به راحتی نمی تواند وارد پادشاهی بهشت شود. زیرا کاملاً مسلم است - و شما مرا فهم نخواهید کرد - برای ورود به بهشت انسان باید آن را با خود ببرد.
خواهید دید که چرا درجه حرارت قابل توجه است. این تنها چیزی نیست که تنها باشد ، بلکه در آنچه آشکار می شود نیست. به همین دلیل است که من از گفتن درباره آن با چنین آشکارهای غیرمعمول ، آزادی را به دست می آورم.
این یک آزمایش برای عشق ، یک علامت ، وحی از یک طبیعت دوست داشتنی در پایین است. این تب متناوب است که بیماری های بی وقفه را درگیر می کند. حباب گاه به گاه به سطح فرار می کند که به برخی از پوسیدگی ها در زیر خیانت می کند. نمونه ای از پنهان ترین محصولات روح هنگام خاموش نگه داشتن شخص غیر ارادی سقوط کرد. با یک کلام ، شکل صاعقه صد گناه مسخره و غیر مسیحی. برای داشتن صبر ، اشتیاق به مهربانی ، تمایل به سخاوت ، تمایل به ادب ، تمایل به خودخواهی. همه بلافاصله در یک فلاش دما نماد می شوند.
از این رو مقابله با دما کافی نیست. ما باید به سرچشمه برویم و ذات خود را تغییر دهیم و فرومایه های عصبانی از بین می روند. روحها با بیرون آوردن مایعات اسیدی ، بلکه با قرار دادن چیزهایی شیرین ساخته می شوند - یک عشق بزرگ ، یک روح جدید ، روح مسیح. مسیح ، روح مسیح ، در تعامل با ما ، شیرین می شود ، پاکسازی می کند ، همه را دگرگون می کند . این تنها می تواند اشتباه را ریشه کن کند ، یک تغییر شیمیایی ایجاد کند ، نوسازی و بازسازی کند و انسان درونی را احیا کند. قدرت اراده انسان را تغییر نمی دهد. زمان مردان را تغییر نمی دهد. مسیح چنین می کند بنابراین "اجازه دهید این ذهن در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود." برخی از ما زمان زیادی برای از دست دادن نداریم. یک بار دیگر به یاد داشته باشید که این یک موضوع زندگی یا مرگ است. من نمی توانم برای صحبت فوری ، برای خودم ، برای خودتان کمک کنم . "هر کس باید یکی از این افراد کمی، که در باور من صدمه، آن بود برای او بهتر است که سنگ آسیابی به گردنش به دار آویخته شدند، و او در عمق دریا غرق شد." یعنی این حکم عامدانه خداوند عیسی است که بهتر است زندگی نکنیم از عشق ورزیدن. بهتر است زندگی نکنیم تا دوست نداشته باشیم.
بی پروایی و اخلاص ممکن است تقریباً با یک کلمه برکنار شود. بی فایده فیض برای افراد مشکوک است. و در اختیار داشتن آن راز بزرگ تأثیرگذاری شخصی است. شما را پیدا خواهد کرد ، اگر شما برای یک لحظه فکر می کنم، که افرادی که شما را تحت تاثیر افرادی که در فکر می کنید می باشد. در جو شک و تردید مردان شکوفا می شوند. اما در آن جو گسترش می یابند و تشویق و یاران تحصیلی پیدا می کنند. این یک چیز شگفت انگیز است که در اینجا و آنجا در این دنیای سخت و غیرقابل تحمل باید چند روح نادر باقی بماند که فکر نمی کنند هیچ بدی نیست. این بی شرمی بزرگی است. عشق "هیچ بدی نمی اندیشد" ، انگیزه ای ندارد ، طرف روشنایی را می بیند ، بهترین ساختاری را برای هر عملی می گذارد. چه حالتی دلنشین برای زندگی کردن! چه تحریک و نعمت حتی برای ملاقات با آن برای یک روز! مورد اعتماد بودن باید نجات یابد. و اگر می خواهیم دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم یا از آنها برتری داشته باشیم ، به زودی خواهیم دید که موفقیت متناسب با اعتقاد آنها به اعتقاد ما به آنها است. برای احترام به دیگران اولین ترمیم احترام به نفس است که مرد از دست داده است. آرمان ما از آنچه اوست ، امید و الگویی از آنچه او می شود برای او می شود.
"عشق نه به ناحق ، بلکه به حقیقت شاد می شود." من این صداقت را از کلماتی که در نسخه مجاز آمده با "شادی در حقیقت" نامیده ام. و مطمئناً ، آیا این ترجمه واقعی بود ، هیچ چیز نمی توانست عادلانه تر باشد. زیرا کسی که دوست دارد حقیقت را کمتر از مردان دوست نخواهد داشت. او به حقیقت شاد می شود - از آنچه به او آموخته شده ایمان نخواهید یافت. نه در آموزه این کلیسا یا در آن؛ نه در این اسم یا در این اسم؛ اما " در حقیقت ". * او فقط آنچه واقعی است را می پذیرد. او تلاش خواهد کرد تا به واقعیت برسد. او با ذهنی فروتنانه و بی طرفانه به جستجوی حقیقت می پردازد و هرچه فدا می کند را گرامی می دارد. اما ترجمه واقعی تر نسخه اصلاح شده در اینجا فقط چنین فداکاری را به خاطر حقیقت فرا می خواند. زیرا آنچه که در واقع منظور پولس است ، همانطور که در آنجا می خوانیم ، "از ناحق بودن خوشحال نمی شوید بلکه با حقیقت شاد می شوید" ، کیفیتی که احتمالاً هیچ کلمه انگلیسی - و مطمئناً اخلاص * - آن را به درستی تعریف نمی کند. خویشتن داری که از ایجاد سرمایه از تقصیر دیگران امتناع می ورزد ؛ خیریه ای که از افشای ضعف دیگران خوشحال نمی شود ، بلکه "همه چیز را پنهان می کند." صداقت هدفی که تلاش می کند چیزهایی را همانطور که هست ببینیم و خوشحال می شویم که آنها را بهتر از ظن و ترس یا طاغوت نفی یافته پیدا کنیم.
خیلی برای تجزیه و تحلیل عشق. حالا کار زندگی ما این است که این چیزها را در شخصیت هایمان جا دهیم. این عالیترین کاری است که برای یادگیری عشق باید در این جهان به خودمان بپردازیم. آیا زندگی مملو از فرصت هایی برای یادگیری عشق نیست؟ هر زن و مرد هر روز هزار نفر از آنها را دارند. جهان یک زمین بازی نیست؛ این یک اتاق مدرسه است زندگی تعطیلات نیست ، بلکه آموزش است. و یک درس ابدی برای همه ما این است که چقدر بهتر می توانیم دوست داشته باشیم . چه چیزی باعث ایجاد کریکت خوب می شود؟ تمرین. چه چیزی انسان را به یک هنرمند خوب ، یک مجسمه ساز خوب ، یک نوازنده خوب تبدیل می کند؟ تمرین. چه چیزی انسان را به یک زبان شناس خوب ، یک ستاره شناس خوب تبدیل می کند؟ تمرین. چه چیزی باعث می شود یک مرد خوب شود؟ تمرین. هیچ چیز دیگر. هیچ چیز در مورد دین فریبنده نیست. ما روح را به روشهای مختلف ، تحت قوانین مختلف ، از آنچه در آنها بدن و ذهن دریافت نمی کنیم ، نمی گیریم. اگر مرد بازوی خود را ورزش نكرده باشد ، هیچ عضله دو سر ران ایجاد نمی شود. و اگر انسان روح خود را تمرین نکند ، هیچ عضله ای در روح خود به دست نمی آورد ، هیچ قدرت و شخصیتی ، قدرت فیبر اخلاقی و زیبایی زیبایی روحی ندارد. عشق چیزی از احساسات مشتاق نیست. این یک بیان غنی ، نیرومند ، مردانه و پرقدرت از شخصیت های مسیحی است که در تمام تکامل خود قرار دارد. و اجزای سازنده این شخصیت عالی فقط با تمرین بی وقفه ساخته می شوند. مسیح در مغازه نجار چه می کرد؟ تمرین. گرچه کامل است ، می خوانیم که او اطاعت را آموخته و با خرد و رضای خدا رشد کرده است. بنابراین با بسیاری از زندگی خود نزاع نکنید. از مراقبت های مداوم و بی وقفه آن ، محیط ریز و درشت آن ، عذابهایی که باید در آن بایستید ، شکایت کنید و از روحهای کوچک و جادوگری که باید برای زندگی و کار با آنها استفاده کنید. مهمتر از همه ، از وسوسه خودداری نکنید. مبهوت نشوید زیرا به نظر می رسد بیش از پیش شما را غلیظ می کند و نه تلاش ، نه زحمت و نه دعا را متوقف می کند. این عمل شماست این عملی است که خداوند شما را تعیین می کند. و این کار خود را در صبر دادن شما صبر ، فروتن ، سخاوتمند ، و خودخواه و مهربان و مؤدب انجام می دهد. از دستی که در حال شکل دادن به تصویر بسیار شکلی است که در درون شما قرار دارد ناراحت نشوید. هرچند که آن را نمی بینید ، زیبا تر می شود و هر لمس وسوسه می تواند به کمال آن بیفزاید. بنابراین در میانه زندگی ادامه دهید. خود را جدا نکنید. در میان مردان باشید ، و در میان چیزها ، و در میان مشکلات و Es bildet ein Talent sich in der Stille, Doch ein Character in dem Strom der Welt و موانع قرار بگیرید. سخنان گوته را به خاطر دارید: استعداد در تنهایی پیشرفت می کند. شخصیت در جریان زندگی. " استعداد در تنهایی رشد می کند - استعداد دعا ، ایمان ، مدیتیشن ، دیدن غیب. شخصیت در جریان زندگی جهان رشد می کند. این مهمترین جایی است که مردان باید عشق را یاد بگیرند.
چطور؟ حالا چطور؟ برای آسانتر کردن آن ، من چند مورد از عناصر عشق را نام بردم. اما اینها فقط عناصر هستند. عشق هرگز نمی تواند تعریف شود. نور چیزی فراتر از مجموع مواد تشکیل دهنده آن است - یک اتر درخشان ، خیره کننده ، لرزان. و عشق چیزی بیش از همه عناصر آن است - یک چیز آرامش بخش ، لرزان ، حساس و زنده. با سنتز همه رنگها ، مردان می توانند سفیدی کنند و نتوانند نور ایجاد کنند. با سنتز همه فضیلت ها ، مردان می توانند فضیلت ببخشند ، آنها نمی توانند عشق بورزند. پس چگونه است که ما باید این کل زندگی متعالی را به روح خود منتقل کنیم؟ ما اراده های خود را برای تأمین امنیت به کار می گیریم. ما سعی می کنیم کسانی که آن را دارند کپی کنیم. ما قوانینی در مورد آن وضع می کنیم. ما تماشا می کنیم دعا می کنیم. اما این چیزها به تنهایی عشق را در ذات ما قرار نمی دهند. عشق یک اثر است . و فقط در صورت تحقق شرط مناسب می توانیم اثر تولید کنیم. آیا من به شما می گویم علت چیست؟
اگر به نسخه بازنگری شده نخستین نامه ی جان مراجعه کنید ، این کلمات را می یابید: "ما دوست داریم زیرا او ابتدا ما را دوست داشت." "ما دوست داریم" ، نه "ما او را دوست داریم ." این روشی است که نسخه قدیمی از آن برخوردار است و کاملاً اشتباه است. "ما دوست داریم - زیرا او ابتدا ما را دوست داشت." به این کلمه نگاه کنید "زیرا" این دلیل است که من صحبت کردم. " از آنجا که او اول ما را محبت،" اثر زیر که ما عاشق، ما عاشق او، ما عاشق همه مردان است. ما نمی توانیم به آن کمک کنیم. از آنجا که او ما را دوست داشت ، ما دوست داریم ، همه را دوست داریم. قلب ما به آرامی تغییر می کند. عشق مسیح را در نظر بگیرید ، و دوست خواهید داشت. در مقابل آن آینه بایستید ، شخصیت مسیح را منعکس کنید ، و از همان حساسیت و لطافت به همان تصویر تغییر خواهید کرد. راه دیگری وجود ندارد. شما نمی توانید عشق سفارش دهید. فقط می توانید به شیء دوست داشتنی نگاه کنید ، و عاشق آن شوید و به شباهت با آن رشد کنید. و بنابراین به این شخصیت عالی ، این زندگی عالی نگاه کنید. به قربانی بزرگ بنگرید ، زیرا او خود را در تمام طول زندگی و بر روی صلیب گوساله گذاشته است. و شما باید او را دوست داشته باشید. و دوست داشتن او ، شما باید مانند او باشید. عشق عشق را آغاز می کند. این یک روند القایی است. یک قطعه آهن را در حضور بدن الکتریسیته قرار دهید و آن قطعه آهن برای مدتی برق شود. فقط با وجود آهنربای دائمی به یک آهنربای موقتی تغییر می یابد و تا زمانی که شما دو طرف را کنار بگذارید ، هر دو آهنربا هستند. با او که ما را دوست داشته است ، کنار هم بمان و خود را به ما عطا کن ، و تو نیز به یک آهنربای دائمی ، یک نیروی دائمی جذاب تبدیل خواهی شد. و مانند او همه انسانها را به سوی خود می کشانید ، مانند او به سمت همه مردم کشیده خواهید شد. این اثر اجتناب ناپذیر عشق است. هر انسانی که این امر را برآورده کند ، باید آن اثر را در او داشته باشد. سعی کنید از این ایده خودداری کنید که دین به طور اتفاقی یا با رمز و راز و یا با کت و شلوار به ما می رسد. این امر با قانون طبیعی یا قانون ماورای طبیعی به ما می رسد ، زیرا همه قانون الهی است. ادوارد ایروینگ یک بار به دیدن یک پسر در حال مرگ رفت و هنگامی که وارد اتاق شد ، فقط دست خود را روی سر رنج کشید و گفت: "پسر من ، خدا تو را دوست دارد" و رفت. پسر از تختخوابش شروع کرد و به مردم در خانه فراخواند: "خدا مرا دوست دارد! خدا دوستم داره!" آن پسر را تغییر داد. این حس که خداوند او را بیش از حد دوست داشت ، ذوب کرد و شروع به ایجاد قلب جدیدی در او کرد. و اینگونه است که عشق خداوند قلب ناخوشایند را در انسان ذوب می کند و مخلوق جدیدی را که صبر و فروتنی و فروتن و مهربان و خودخواه است در او به وجود می آورد. و راه دیگری برای به دست آوردن آن وجود ندارد. هیچ راز در مورد آن وجود ندارد. ما عاشق دیگران، ما عاشق همه، ما کسی را بگیریم، چرا که او اول ما را محبت.
دفاع
اکنون یک یا دو جمله جمله ای درمورد دلایل پولس برای جدا کردن عشق به عنوان مالکیت عالی دارم. این یک دلیل بسیار قابل توجه است. در یک کلمه واحد این است: دوام دارد . پولس می گوید: "عشق" هرگز از بین نمی رود. " سپس او دوباره یکی از لیست های شگفت انگیز خود را از چیزهای بزرگ روز شروع می کند و آنها را یکی یکی در معرض نمایش می گذارد. او چیزهایی را که مردها فکر می کردند دوام داشته باشد ، فراتر می گذارد و نشان می دهد که همه آنها زودگذر ، موقتی و درگذشت هستند.
"چه نبوت وجود داشته باشد ، آنها ناكام خواهند ماند." این جاه طلبی مادر برای پسرش در آن روزها بود که باید پیامبر شود. صدها سال خدا هرگز به وسیله هیچ پیامبری صحبت نکرده بود ، و در این زمان پیامبر از شاه بزرگتر بود. مردان منتظر آمدند که دیگر پیامبر بیاید و وقتی که او بر روی صدای خدا ظاهر شد ، بر لبهای او آویزان شد. پولس میگوید: «این که آیا وجود داشته باشد نبوت، آنها باید شکست." این کتاب پر از نبوت است. یکی یکی آنها "ناکام" شده اند. یعنی اینکه کارشان تمام شد ، آنها اکنون در دنیا کاری دیگر ندارند که جز تغذیه ایمان یک انسان فداکار باشند.
سپس پولس در مورد زبانها صحبت می کند. این چیز دیگری بود که بسیار آرزو داشت. "این که آیا وجود دارد می شود زبان، آنها متوقف شود." همانطور که همه ما می دانیم ، قرن ها بسیاری از قرن ها گذشته است که زبان ها در این جهان شناخته شده اند. آنها متوقف شده اند. آن را به هر معنایی که دوست دارید ببرید. صرفاً برای مثال ، فقط به عنوان زبانها ، آن را مثال بزنید - احساسی که اصلاً در ذهن پولس نبود ، و گرچه نمی تواند یک درس خاص به ما بدهد ، حقیقت کلی را نشان می دهد. کلماتی را که این فصل ها در آن نوشته شده اند - یونانی - در نظر بگیرید. رفته است. لاتین را بگیرید - زبان عالی دیگر آن روزها. مدتها پیش متوقف شد به زبان هندی نگاه کنید. متوقف است زبان ولز ، ایرلند ، از ارتفاعات اسکاتلند ، پیش چشم ما می میرد. محبوب ترین کتاب به زبان انگلیسی در حال حاضر ، به جز کتاب مقدس ، یکی از آثار داکن است ، نامهای وی . این متن بیشتر به زبان زندگی در خیابان لندن نوشته شده است. و کارشناسان به ما اطمینان می دهند که در پنجاه سال آینده برای متوسط خواننده انگلیسی غیر قابل درک خواهد بود.
سپس پولس دورتر می رود و با جسارت بیشتر می افزاید : "آیا دانش وجود داشته باشد ، از بین می رود." خرد پیشینیان ، کجاست؟ کاملاً از بین رفته است. امروز یک دانش آموز مدرسه بیش از آنچه که آیز اسحاق نیوتن می دانست ، می داند. دانش او از بین رفته است. روزنامه دیروز را در آتش گذاشتید. دانش آن از بین رفته است. نسخه های قدیمی دانشنامه های عالی را برای چند پنس خریداری می کنید. دانش آنها از بین رفته است. ببینید چگونه مربی با استفاده از بخار کنار گذاشته شده است. ببینید چگونه برق آن را کنار گذاشته است و صد اختراع تقریباً جدید را به فراموشی سپرد. یکی از بزرگترین مقامات زنده ، سر ویلیام تامپسون ، روز دیگر گفت: "بخارپز در حال گذر است." "آیا دانش وجود داشته باشد ، از بین می رود." در هر کارگاه می توانید ، در حیاط پشتی ، پشته ای از آهن قدیمی ، چند چرخ ، چند اهرم ، چند میل لنگ ، شکسته و با زنگ زدگی بخورید. بیست سال پیش این افتخار شهر بود. مردان برای دیدن این اختراع بزرگ از کشور گله کردند. اکنون آن را خاتمه داده است ، روز آن تمام شده است. و همه علم و فلسفه غرور این روز به زودی پیر می شوند. اما دیروز ، در دانشگاه ادینبورگ ، بزرگترین چهره این دانشکده سر جیمز سیمپسون ، کاشف کلروفرم بود. روز دیگر جانشین و برادرزاده وی ، استاد سیمپسون ، از كتابدار دانشگاه خواسته شد كه به كتابخانه برود و كتابهای مربوط به موضوع خود را كه دیگر نیازی به آن نبود ، انتخاب كنید. و پاسخ او به كتابدار این بود: "هر كتاب درسی را كه بیش از ده سال قدمت دارد بردارید و آن را درون انبار فرو كنید." سر جیمز سیمپسون تنها چند سال پیش مرجعیت بزرگی بود: مردها از تمام نقاط زمین برای مشورت با او آمدند. و تقریباً کل آموزش آن زمان توسط علم امروز به فراموشی سپرده شده است. و در هر شاخه ای از علوم یکسان است. "اکنون ما تا حدودی می دانیم. ما از طریق یک لیوان تاریکی می بینیم. "
آیا می توانید به من چیزی بگویید که دوام دارد؟ بسیاری از مواردی که پولس تسویه نام نمی داد. او به پول ، ثروت ، شهرت اشاره نکرد. اما او چیزهای عالی از زمان خود را انتخاب کرد ، چیزهایی که بهترین افراد فکر می کردند چیزی در آنها بود ، و آنها را متلاشیانه کنار گذاشت. پولس به خودی خود اتهامی علیه این موارد نداشت . تمام آنچه او درباره آنها گفت این بود که دوام آنها دوام نخواهد داشت. آنها چیزهای عالی بودند ، اما عالی ترین چیزها نبودند. چیزهایی فراتر از آنها بود. آنچه ما از آنچه انجام می دهیم فراتر از آنچه در اختیار داریم قرار دارد. بسیاری از چیزهایی که مردان به عنوان گناهان آن را محکوم می کنند گناهان نیستند؛ اما موقتی هستند و این یک بحث مورد علاقه عهد جدید است. جان در مورد جهان می گوید ، نه اینكه این اشتباه است ، بلكه صرفاً "از بین می رود". چیزهای زیادی در جهان وجود دارد که لذت بخش و زیبا است؛ چیز بزرگی در آن وجود دارد که بسیار عالی و دلربا است. اما دوام نخواهد داشت تمام آنچه در جهان است ، شهوت چشم ، شهوت گوشت و غرور زندگی ، اما برای مدتی اندک است. بنابراین دنیا را دوست نداشته باشید. هیچ چیزی که در آن باشد ارزش زندگی و تقدیس یک روح جاودانه را ندارد. روح جاودانه باید خود را به چیزی غیرقانونی تسلیم کند . و تنها چیزهای جاودانه اینهاست: "اکنون ایمان ، امید ، عشق می ماند ، اما بزرگترین آنها عشق است."
برخی فکر می کنند ممکن است زمان آن فرا رسد که دو سه تا از این سه چیز نیز ایمان را به چشم بیندازند ، امید به رشد. پولس چنین نمی گوید. ما می دانیم اما اکنون کمی در مورد شرایط زندگی است که می آیند. اما آنچه مسلم است عشق باید دوام داشته باشد. خدا ، خدای جاودان ، عشق است. بنابراین ، این هدیه جاودانه ، آن چیزی که مسلم است ایستاده است ، بپردازید ، یکی از سکه هایی که در جهان جاری می شود ، هنگامی که تمام سکه های دیگر همه ملل جهان بی فایده و غیر قابل استفاده خواهد بود. شما خودتان را به بسیاری از چیزها تقدیم می کنید ، ابتدا به عشق خودتان بدهید. چیزها را به تناسب خود نگه دارید. چیزها را به تناسب خود نگه دارید. اجازه دهید حداقل اولین شیء بزرگ از زندگی ما می شود برای رسیدن به این شخصیت را در این کلمات، شخصیت دفاع - و آن شخصیت مسیح که دور عشق ساخته شده است.
من گفته ام این چیز ابدی است. آیا تا به حال متوجه شده اید که پیوسته جان چگونه عشق و ایمان را با زندگی جاودانه مرتبط می کند؟ به من گفته نشده است كه من پسری هستم كه: "خدا آنقدر جهان را دوست داشت كه او به پسرش تنها پسرش داد ، و هر كس به او ایمان داشته باشد باید زندگی ابدی داشته باشد." آنچه به من گفته شد ، به یاد دارم ، این بود که خداوند آنقدر عاشق جهان بود که اگر به او اعتماد داشتم ، باید چیزی به نام صلح داشته باشم ، یا اینکه استراحت می کردم ، یا من باید شادی می کردم ، یا من بودم. برای داشتن ایمنی اما باید برای خودم فهمیدم که هر کس به او اعتماد کند - یعنی هرکسی که او را دوست داشته باشد ، زیرا اعتماد تنها راه عشق است - زندگی ابدی دارد . انجیل زندگی انسان را ارائه می دهد. هرگز به مردان انگشت شماری از انجیل پیشنهاد نکنید. آنها را صرفاً شادی ، یا صرفاً صلح ، یا صرف استراحت یا صرفاً ایمنی به آنها پیشنهاد نکنید. به آنها بگویید که چگونه مسیح آمد و به مردان زندگی فراوان تر از زندگی خود داد ، زندگی به وفور در عشق ، و بنابراین فراوان در نجات برای خود ، و در کار بزرگ برای کاهش و رستگاری جهان است. فقط انجیل می تواند کل یک انسان ، بدن ، روح و روح را در دست بگیرد و به هر یک از ذات طبیعت خود تمرین و پاداش دهد. بسیاری از انجیلهای فعلی فقط مربوط به بخشی از طبیعت انسان است. آنها صلح را ارائه می دهند ، نه زندگی. ایمان ، نه عشق؛ توجیه ، نه احیا. و مردان دوباره از چنین مذهبی عقب می روند زیرا هرگز واقعاً آنها را نگه نداشته است. ماهیت آنها همه در آن نبود. این زندگی هیچ جریان عمیق تر و شاد تری از زندگی قبلی ارائه نمی داد. مطمئناً دلیل بر این است که فقط یک عشق کامل می تواند با عشق دنیا رقابت کند.
عشق به وفور به معنای زندگی فراوان است و دوست داشتن برای همیشه به معنای زنده ماندن برای همیشه است. از این رو ، زندگی ابدی بطور جدائی ناپذیری با عشق پیوند خورده است. ما به همان دلیلی که می خواهیم فردا زندگی کنیم می خواهیم برای همیشه زندگی کنیم. چرا می خواهید فردا زندگی کنید؟ به این دلیل است که عکسی وجود دارد که شما را دوست داشته باشد ، و شما را دوست دارید فردا ببینید و با او باشید و دوست داشته باشید . هیچ دلیلی دیگر وجود ندارد که ما باید زندگی کنیم از آن چیزی که دوست داریم و محبوبشان هستیم. وقتی مردی کسی را دوست ندارد که او را دوست داشته باشد خودکشی می کند. تا زمانی که او دوست دارد ، کسانی که او را دوست دارند و او را دوست دارند ، او زندگی خواهد کرد. زیرا زندگی به معنای عشق است. باشد جز عشق سگ ، او را در زندگی حفظ می کند. اما بگذار این کار برود و او هیچ ارتباطی با زندگی ندارد ، و هیچ دلیلی برای زندگی ندارد. او با دست خودش می میرد. زندگی ابدی نیز شناختن خدا است و خدا عشق است. این تعریف خود مسیح است. تعمق کنید. "این زندگی ابدی است ، تا آنها شما را تنها خدای واقعی بدانند ، و عیسی مسیح را که شما فرستاده اید." عشق باید جاودانه باشد. این همان چیزی است که خداست. پس از آخرین تحلیل ، عشق زندگی است. عشق هرگز شکست نمی خورد ، و زندگی هرگز شکست نمی خورد ، تا زمانی که عشق وجود داشته باشد. این فلسفه همان چیزی است که پولس به ما نشان می دهد. دلیل اینکه در ذات چیزها عشق باید عالی ترین چیز باشد - زیرا این دوام دارد. زیرا در ذات چیزها یک زندگی ابدی است. این چیزی است که اکنون ما در آن زندگی می کنیم ، نه این که وقتی می میریم به دست می آوریم. اگر ما بمیریم شانس ضعیفی خواهیم داشت ، مگر اینکه اکنون زندگی کنیم. هیچ سرنوشت بدتری نمی تواند در این دنیا مردی به وجود بیاورد از این که تنها زندگی کند ، پیر شود و دوست نداشته باشد و پیر شود . گم شدن یعنی زندگی در یک وضعیت غیرقابل انعطاف ، عاشق و دوست داشتنی؛ و نجات به معنای عشق است؛ و کسی که در عشق زندگی می کند ، در خدا ساکن است. زیرا خدا عشق است.
در حال حاضر من همه اما تمام شده است. چند نفر از شما در سه ماه آینده برای خواندن این فصل یک بار در هفته به من ملحق خواهید شد؟ مردی یک بار این کار را کرد و تمام زندگی او تغییر کرد. آیا شما آن را انجام دهید؟ این برای بزرگترین چیز جهان است. شما ممکن است هر روز با خواندن آن شروع کنید ، به خصوص آیاتی که شخصیت کامل را توصیف می کند. عشق بسیار طولانی است و مهربان است. عشق نه حسادت؛ عشق نه خود است. " این مواد را وارد زندگی خود کنید. سپس هر کاری که انجام دهید ابدی است. ارزش انجام دادن دارد ارزش آن را دارد که وقت بگذارید. هیچ کس نمی تواند در خواب خود یک مقدس شود. و برای تحقق شرط مورد نیاز ، نیاز به مقدار معینی از نماز و مراقبه و وقت دارد ، همانگونه که پیشرفت در هر جهت ، جسمی یا روحی ، مستلزم آمادگی و مراقبت است. خود را به آن چیز خطاب کنید. به هر قیمتی این شخصیت متعالی را برای شما عوض کرد. وقتی به زندگی خود نگاه می کنید می فهمید که لحظه هایی که برجسته می شوند ، لحظه هایی که واقعاً زندگی کرده اید ، لحظاتی هستند که کارها را با یک عشق انجام داده اید. همانطور که حافظه گذشته ، گذشته و فراتر از همه لذت های گذرا زندگی را اسکن می کند ، در ساعات فوق العاده وقتی به شما امکان می دهد محبتهای بی توجه به اطرافیان خود را انجام دهید ، چیزهای خیلی جالبی برای صحبت کردن وجود دارد ، اما احساس می کنید وارد آن شده اید. به زندگی ابدی خود من تقریباً تمام چیزهای زیبایی را که خدا ساخته است دیده ام. من تقریباً از هر لذتی که او برای انسان برنامه ریزی کرده است لذت بردم. و با این حال که من به عقب نگاه می کنم می بینم ایستادن بالاتر از تمام زندگی است که چهار یا پنج تجربه کوتاه گذشته است که عشق خدا خود را در برخی از تقلید ضعیف منعکس شده است ، برخی از اعمال کوچک از عشق من ، و به نظر می رسد این چیزهایی هستند که تنهایی از زندگی همه بماند. همه چیز در تمام زندگی ما گذرا است. هر کالای دیگر بینایی است. اما اعمال عشق که هیچ کس از آن آگاهی ندارد ، یا هرگز نمی تواند از آن آگاه باشد - آنها هرگز شکست نمی خورند.
در کتاب متی ، جایی که روز داوری برای ما به تصویر کشیده شده است که روی تخت نشسته و گوسفندان را از بزها تقسیم می کند ، آزمایش یک مرد اینگونه نیست ، "چطور ایمان آورده ام؟" اما "من چطور عاشق شده ام؟" آزمون دین ، آزمایش نهایی دین ، دینداری نیست بلکه عشق است. من می گویم آزمایش نهایی دین در آن روز بزرگ ، دینداری نیست ، بلکه عشق است. نه آنچه که من انجام داده ام ، نه آنچه که من اعتقاد داشته ام ، نه آنچه من به دست آورده ام ، بلکه این که چگونه خیرات مشترک زندگی را تخلیه کرده ام. گناهان کمیسیون در آن کیفرخواست ناگوار حتی به آنها اشاره نشده است. با آنچه ما انجام نداده ایم ، با گناهان حذفی ، ما مورد قضاوت قرار می گیریم. جور دیگری نمی تواند باشد. زیرا نگه داشتن عشق نفی روح مسیح است ، اثبات این که ما هرگز او را نمی شناختیم ، که برای ما بیهوده زندگی می کرد. این بدان معناست که او هیچ کاری را در تمام فکرهای ما مطرح نکرده است ، که او در تمام زندگی ما الهام بخش نیست ، که ما یک بار به اندازه کافی به او نزدیک نبودیم که با طلسم دلسوزی خود برای جهان دستگیر شویم. معنیش اینه که - -
من برای خودم زندگی کردم ، برای خودم فکر کردم ،
برای خودم ، و هیچ کس در کنار - -
درست مثل اینکه عیسی هرگز زندگی نکرده بود ،
گویی او هرگز درگذشت.
این پسر انسان است که پیش از او ملل جهان جمع می شوند. این در حضور بشریت است که به ما متهم می شود. و خود عینک ، صرف دیدن آن ، بی سر و صدا داوری هر یک را خواهد کرد. کسانی در آنجا خواهند بود که با آنها ملاقات کرده ایم و به آنها کمک کرده ایم. یا در آنجا ، جمعیت کثیفی که ما از آن غافل شدیم یا از آن بیزار شدیم. احتیاج به احضار هیچ شاهد دیگری نیست. هیچ هزینه دیگری جز بی عشق بودن ارجح نیست. فریب نخورید. کلماتی که همه ما باید یک روز به نظر برسد نه از الهیات بلکه برای زندگی ، از کلیساها و مقدسین بلکه برای افراد گرسنه و فقیر ، و نه از عقاید و آموزه ها ، بلکه برای سرپناه و لباس ، نه از کتاب مقدس و کتاب های نماز ، بلکه فنجان آب سرد به نام مسیح. خدا را شکر مسیحیت امروز به نیاز جهانی نزدیکتر می شود. زندگی کنید تا به آن کمک کنید خدا را شکر که مردان بهتر می دانیم ، با وسعت مو ، دین چیست ، خدا چیست ، مسیح کجاست ، مسیح کجاست. مسیح کیست؟ او که گرسنه ها را تغذیه می کرد ، برهنه می پوشید ، به بیمار مراجعه می کرد. و مسیح کجاست؟ کجا ؟
- كسى كودك كوچكى دريافت كند
نام من مرا دریافت می کند . و چه کسی هستند
مسیح؟ هر کس که دوست دارد
است خدا به دنیا آمد